مهدویت

مهدویت
در خصوص مسائل دینی و مهدویت

تدبیر خداوند در صیانت از ائمه(علیهم السلام)

 

بدون شک کسانی که برای غصب خلافت برنامه ریخته و برای خلع سلاح نهایی وارثان حقیقی آن، دست آنها را از اموال دنیایی که حق آنها بوده به بهانه های واهی خالی می کنند، هیچ بعید نبود که اگر نام آنها در قرآن تصریح می شد و هیچ راهی برای کنار زدن آنها اعم از تأویل آیه یا انطباق آن بر دیگری نداشتند خود آنها را از بین می بردند تا راه را برای رسیدن به هواهای نفسانی خود باز کنند.
لذا در روایات می خوانیم که پیامبر(ص) چون زمینه حسادتها را در بین مردم می دیدند به امیرالمؤمنین(ع) توصیه کردند در برابر آنان مقاومتی تا سر حد مرگ از خود نشان ندهد، چرا که منافقان ثابت کرده اند که در محو تمامی آثار نبوت همتی بس بلند دارند، و امکان اینکه یکسره اصل نبوت و قرآن زیر سؤال رود وجود داشت، لذا خداوند به پیامبر دستور می‌دهد با معرفی امیرالمؤمنین(ع) تبلیغ خود را کامل کرده، نگران باقی قضایا نباشد و این خود تدبیر حکیمانه خداوند در حفاظت از این شجره مقدسه از گزند بد خواهان بوده است.
حضرت آیت الله سبحانی در این مورد می فرمایند: «چه بسا ذکر نام ائمه سبب می‌شد که آزمندان حکومت و ریاست به نسل‌کشی بپردازند، آنها برای اینکه از تولد آن امامان جلوگیری کنند، هیچ بعید نبود همچنانکه درباره حضرت موسی(ع) رخ داد به نسل کشی اهل بیت دست بزنند. لذا درباره حضرت مهدی(عج) هم که در احادیث تاکید به نسب و خاندان ایشان شده بود، می بینیم حساسیت‌های فراوانی پدید آورد و خانه حضرت عسکری(ع) مدت‌ها تحت‌ نظر و مراقبت بود تا فرزندی از او به دنیا نیاید و در صورت تولد، هر چه زودتر به حیات او خاتمه دهند».

 

عدم تأثیرذکر نام ائمه(علیهم السلام) در هدایت یا گمراهی

 

برخی شاید فکر کنند که اگر نام ائمه(علیهم السلام) در قرآن ذکر می شد دیگر هیچ کس جرأت مخالفت با آن را نداشت و همه می پذیرفتند لذا باعث هدایت جامعه و جلوگیری از انحراف امت می شد. ولی ما معتقدیم که حتی اگر نام ائمه(علیهم السلام) هم در قرآن می‌آمد ، پیروان سقیفه حاضر نبودند بپذیرند ؛ چنانچه خلفا در بسیاری از احکام و مسائل بر خلاف صریح قرآن عمل کرده و حکم آنرا نپذیرفته اند همانند:
الف) خلیفه اول با آوردن حدیثی که تنها خود شاهد صدور آن از پیامبر اکرم (ص) بود، بر خلاف آیات صریح قرآنارث بردن از پیامبران را انکار و فدک را از حضرت فاطمه(سلام الله علیها) ‏پس گرفت.
ب) در قرآن آیه صریح داریم که فرموده: «فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآَتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِیضَةً ؛ و زنانى را که متعه کرده اید ، مَهرشان را به عنوان فریضه اى به آنان بدهید.»  روایات فراوانی هم حکایت از وجود متعه در صدر اسلام دارد چنانکه قرطبی، مفسر سنی می‌گوید: «وقال الجمهور المراد نکاح المتعة الذی کان فی صدر الإسلام ؛ مراد از این « فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ » نکاح متعه است که در صدر اسلام رایج بوده.» ولی می بینیم جناب خلیفه دوم آنرا ممنوع می کند حال به نظر شما اگر نام امام علی علیه السلام هم در قرآن آمده بود، احتمال نداشت که بگویند: « ان الله تبارک و تعالی قد عین علیاً للإمامة ولکن عمر عزله
ج) خلیفه دوم آیه ی « فَمَن تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ إِلَى الْحَجِّ» را منسوخ اعلام کرد و دستور داد تا بدان عمل ننمایند.
د) قرآن کریم در باره ی پیامبر(ص) می فرماید : «وَمَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَى ، إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَى ،عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوَى» ولی ‏وقتی پیامبر(ص) قلم و دوات برای نوشتن خواست تا بدان وسیله جلوی ضلالت امت را بگیرد، گفتند: این ‏مرد هذیان می گوید در حالیکه این خلاف صریح قرآن است.
ه) خداوند در آیه 34 سوره توبه می‌فرماید: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنَّ کَثیراً مِنَ الْأَحْبارِ وَ الرُّهْبانِ لَیَأْکُلُونَ أَمْوالَ النَّاسِ بِالْباطِلِ وَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ وَ الَّذینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لا یُنْفِقُونَها فی‏ سَبیلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلیمٍ؛ اى کسانى که ایمان آورده‏اید! بسیارى از دانشمندان (اهل کتاب) و راهبان، اموال مردم را بباطل مى‏خورند، و (آنان را) از راه خدا باز مى‏دارند و کسانى که طلا و نقره را ذخیره مى‏سازند، و در راه خدا انفاق نمى‏کنند، به مجازات دردناکى بشارت ده!»
عثمان چون خودش زراندوز بود، اهل انفاق در راه خدا نبود، طبق قرآن مستحق عذاب بود، لذا برای اینکه مشمول قسمت پایانی آیه نباشد سعی داشت واو را حذف کند. که ابوذر (رحمة الله علیة) به شدت مخالف می کرد لذا تبعید شد. و عثمان هم موفق به چنین کاری نشد.
از توجه به این موارد معلوم می شود که غاصبان خلافت از هیچ تلاشی برای بازی کردن با قرآن و نابودی دین فروگذار نمی‌کردند، علامه امینی (ره) در این زمینه می نویسد: « نبی مکرم اسلام صلى الله علیه و آله و سلم مطلع بود کسانى هستند که بر علی علیه السلام رشک می برند چنانکه در قرآن بدان اشعار شده و نیز اشخاصی هستند که با آن جناب کینه می ورزند و در دسته اهل نفاق افرادى هستند که بر مبناى خونهاى جاهلیّت دشمنى با او را در دلهاى خود نگاه داشته‏اند، و بعد از حضرتش بر مبناى حرص و آز، آنها که فکر سرورى و ریاست و افزایش بهره‏هاى مادى در مغز خود مى‏پرورانند حوادث ناگوارى رخ خواهد داد و جنب و جوشهایى بکار خواهد افتاد، و علی علیه السلام هم به حکم حق خواهى و عدالت، آرزوها و اطماع آنها را اجابت نخواهد کرد و آنها را به جهت بى‏تجربگى و بی کفایتى لایق و سزاوار مقامهائی که چشم طمع بدان دوخته‏اند نخواهد دانست؛ آنها هم بر سر مخالفت و رزمجوئى با او رفته و اوضاع را آشفته خواهند نمود.»
در نتیجه ذکر نام ائمه(علیهم السلام) در قرآن هم مساوی با پذیرش آن توسط مردم و هدایت آنها نمی شد. چنانکه در قرآن کریم خداوند به این عدم پذیرش مردم حتی در صورت ذکر نام، در مورد قوم بنی اسرائیل تصریح کرده می فرماید: «وَ إِذْ قالَ عیسَى ابْنُ مَرْیَمَ یا بَنی‏ إِسْرائیلَ إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیَّ مِنَ التَّوْراةِ وَ مُبَشِّراً بِرَسُولٍ یَأْتی‏ مِنْ بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَدُ فَلَمَّا جاءَهُمْ بِالْبَیِّناتِ قالُوا هذا سِحْرٌ مُبین‏ ؛ و (به یاد آورید) هنگامى را که عیسى بن مریم گفت: «اى بنى اسرائیل! من فرستاده خدا به سوى شما هستم در حالى که تصدیق‏کننده کتابى که قبل از من فرستاده شده (= تورات‏) مى‏باشم، و بشارت‏دهنده به رسولى که بعد از من مى‏آید و نام او احمد است!» هنگامى که او (= احمد) با معجزات و دلایل روشن به سراغ آنان آمد، گفتند: «این سحرى است آشکار»
چنانکه مشاهده شد خداوند می فرماید که ما رسول خاتم را حتی با ذکر نام در کتب آسمانی مسیحیان معرفی کردیم ولی آنها نپذیرفتند، لذا نباید با اطمینان گفت اگر ذکر می شد همه می پذیرفتند، خیر بلکه تاریخ شهادت می دهد هوی و هوس بسیاری از مواقع افراد را وادار بر مخالفت با حق و حقیقت می کند.

 

ذکر نام و عدم جلوگیری از اختلاف

 

برخی می گویند که: اگر نام ایشان در قرآن ذکر می شد جلوی اینهمه اختلاف و خونریزی، که بخاطر خلافت در طول تاریخ انجام شده، گرفته می شد و اگر کسی حرفی می داشت او را به قرآن ارجاع می دادند و او هم با مشاهده نام آنها، دیگر ادعایی نمی داشت! در پاسخ باید گفت که مسائل زیادی در طول تاریخ باعث خونریزی بین مردم می شده ولی خداوند آنها را بطور مشخص در قرآن بیان نکرده است مانند اینکه آیا صفات خدا عین ذات اوست یا زائد بر ذات؟ حقیقت صفات خبری مانند استواری بر عرش، دست داشتن خدا و... چیست؟ حدوث یا قدم کلام خدا و...
در ثانی ما می بینیم که گاهی صحابه از اوامر صریح رسول الله صلی الله علیه و آله که خداوند دستور ایشان را به منزله دستور خود می داند آنهم در ایام حضورش سرپیچی می کردند مثل گروهی که به خاطر جمع‌آوری غنیمت در جنگ احد، تنگنه را رها کردند، و همین باعث شد که دشمن، جنگ باخته را ببرد یا از این هم بالاتر جریان سپاه اسامه است، که پیامبر لشگری را به فرماندهی اسامه بن زید تجهیز کرد و فرمود: خدا لعنت کند هرکه از لشگر اسامه جا بماند، اما عده‌ای مانند ابوبکر و عمر به طمع خلافت اطاعت نکردند و لعنت پیامبر را به جان خریدند و ماندند.
اختلاف و سرپیچی از اولیای الهی در امتهای قبلی هم سابقه دارد با آنکه خداوند بر ایشان ابهامی را باقی نگذاشته است و نام رهبران الهی را ذکر کرده است. به چند مورد که در قرآن هم به آننها اشاره شده توجه کنید:
1- قوم حضرت موسی علیه السلام در غیبت 10 روزه با آنکه ایشان هارون علیه السلام را به جانشینی انتخاب کرده بود، باز هم دچار سرپیچی و انحراف شدندجلوی تخلف قومش از هارون علیه السلام را نگرفت و حتی به دنبال کشتن هارون علیه السلام بودند؟
2- قومی از بنی‌إسرائیل از پیامبرشان خواستند تا برای آنان فرمانروائی مبعوث کند... و پیامبرشان به آنها گفت: «خداوند طالوت را براى زمامدارى شما مبعوث کرده است.» ولی قوم او به بهانه فقیر بودنش با او مخالفت کردند.
3- علماء مسیح و یهود به آمدن پیامبر بشارت میدادند و اوصاف ایشان را سینه به سینه نقل و در کتابهاشان می نوشتند، و اوصاف ایشان آنقدر واضح بود که همانند فرزندانشان او را میشناختند، اما می بینیم وقتی ایشان مبعوث شدند، بخاطر متاع دنیا سر به مخالفت گذاشتند.(68) و حقیقت را کتمان کردند.

 

نتیجه:

 

خلاصه و نتیجه بحث اینکه با وجود تصریح و مشخص شدن مصداق امام پس از رسول الله در قرآن آنهم به گونه ای که هرگونه شک و تردید را از بین می برد، دیگر نیازی به ذکر نام ایشان در قرآن نبوده و روش قرآن در ارائه مطالب این نیست که تمام مطالب را به نحو تمام و کمال بازگو کند بلکه از سیر در آیات و روایاتی که بسیاری از آنها در لابلای بحث آمد چنین بدست می آید که خداوند مردم را برای بیان یا حتی طرح اولیه بسیاری از مطالب به رسول خود ارجاع می دهد و ایشان نیز سوای از تصریح قرآن و بلکه به دستور آن، حضرت علی علیه السلام را در مواقع مختلف با نشان دادن و تصریح به نام و... برای جانشینی پس از خود معرفی کرده اند و برای پس از ایشان، فرزندانشان را یکی پس از دیگری با ذکر نام مشخص کرده اند. سوای از این مطالب، اگر نام ائمه علیهم السلام در قرآن ذکر می شد تبعاتی داشت که به مصلحت جامعه اسلامی نبود لذا خداوند از این کار صرف نظر کرده است، و معتقدیم هر انسان با انصافی در صورت توجه و تعمق در این مطالب و رجوع به منابع تاریخی، با کنار گذاشتن تعصب، حقیقت را خواهد یافت و السلام علی من اتبع الهدی


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






موضوعات مرتبط: دینی ، ،
برچسب‌ها:
[ سه شنبه 31 مرداد 1391برچسب:, ] [ 22:33 ] [ علیرضا حمزه یی ] [ ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

جهت مشاهده وبلاگ به منوی خانه مراجعه فرمائید
نويسندگان
آخرين مطالب
آبان 1394 مهر 1394 شهريور 1394 مرداد 1394 تير 1394 خرداد 1394 ارديبهشت 1394 فروردين 1394 اسفند 1393 بهمن 1393 دی 1393 آذر 1393 آبان 1393 مهر 1393 شهريور 1393 خرداد 1393 ارديبهشت 1393 فروردين 1393 اسفند 1392 بهمن 1392 دی 1392 آذر 1392 آبان 1392 مهر 1392 شهريور 1392 مرداد 1392 تير 1392 ارديبهشت 1392 فروردين 1392 اسفند 1391 بهمن 1391 دی 1391 آذر 1391 آبان 1391 مهر 1391 شهريور 1391 مرداد 1391 تير 1391 خرداد 1391 ارديبهشت 1391 فروردين 1391 اسفند 1390 بهمن 1390 دی 1390 آبان 1390 مهر 1390 شهريور 1390 تير 1390 خرداد 1390 ارديبهشت 1390 فروردين 1390
امکانات وب

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 4
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 64
بازدید ماه : 3340
بازدید کل : 395338
تعداد مطالب : 306
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1